• اوّلین بهار آزادی
    ز هر بهار بود این بهار، زیباتر
    که از بهشت بود ملک ما شکوفاتر
  • اوّلین بهار آزادی
    ز هر بهار بود این بهار، زیباتر
    که از بهشت بود ملک ما شکوفاتر
    خموش نیست دگر سوسن و سمن در باغ
    که هر گل است ز صد قطعه شعر، گویاتر
    از این قیام که پیروز شد به یاری حق
    طبیعت است جوان تر، گل است بویاتر
    در این بهار، ز شوق رهایی مردم
    بود نسیم، رهاتر، زمانه پویاتر
    بگو به سرو، که سر برکشد تماشا را
    که لاله سرخ تر است و چمن فریباتر
    زموج خون شهیدان راه آزادی
    هماره می شود این انقلاب، زیباتر
    ز لاله‌ها كه برآید ز تربت شهدا
    خجسته گلشن فردا شود دل آراتر
    هنوز اول صبح است باش تا نگری
    که دم به دم شود این آفتاب، رخشاتر
    چو بود قوم مسلمان مبارز و آگاه
    شد این قیام، ز هر انقلاب، والاتر
    همیشه سنت عالم بر این بود که خدا
    رسد به یاری قومی که هست کوشاتر
    در این میان مبر از یاد، نقش رهبر را
    که هست از همه بیناتر و شناساتر
    به دوش خویش سخن گر رسالتی دارد
    چو وحی حق بود از هر کلام، شیواتر
    دمد پیام رهایی چو از سرود «شفق»
    ز گل شکفته تر است و ز نی خوش آواتر
     
  • خوش آمدید
    آزادگان، مفاخر ایران خوش آمدید
    ارکان استقامت و ایمان خوش آمدید
  • به مناسبت ورود آزادگان به میهن اسلامی ایران
    خوش آمدید
    آزادگان، مفاخر ایران خوش آمدید
    ارکان استقامت و ایمان خوش آمدید
    ای از قفس رها شدگان، طائران قدس
    بر طرف این شکفته گلستان خوش آمدید
    در بزم آسمانی عشّاق پاکباز
    ای ماه چهرگان درخشان خوش آمدید
    بر طرف این چمن که نگارین بود ز خون
    ای لاله های دلکش خندان، خوش آمدید
    آغوش برگشوده به شوق شما وطن
    باری به این دیار شهیدان خوش آمدید
    یعقوب وار دیده ی ما شد ز غم سفید
    در جمع ما چو یوسف کنعان خوش آمدید
    بادا نثار راه شما اشک شوق ما
    ای راهیان وادی عرفان خوش آمدید
  • پیام به رزمندگان
    دلاوران اثر از شام تار مگذارید
    به خیل شب پره، راه فرار مگذارید
  • پیام به رزمندگان
    دلاوران اثر از شام تار مگذارید
    به خیل شب پره، راه فرار مگذارید
    به خیمۀ شب تاریک افکنید آتش
    بر این کرانه ز شب پود و تار مگذارید
    هزار لاله به خون خفت تا شکفت این باغ
    به بوستانی از این گونه، خار مگذارید
    به صد مجاهده گنج ظفر بدست آمد
    خدای را که بر این گنج، مار مگذارید
    زلال خویش گِل آلوده گر نمی خواهید
    سپاه دیو بر این چشمه سار مگذارید
    ز اشک دیده ی ما، کِشت آرزو شد سبز
    عبور داس بر این کشتزار مگذارید
    الا سپاه ظفرمند کشور توحید
    زخصم سفله تنی برقرار مگذارید
    قسم به قدس سر فتنه‌هاست اسرائيل
    سري ز فتنه به قدسي ديار مگذاريد
    نخست قبله اسلام مسجد‌الاقصي است
    به قبله گه، بت ايمان شكار مگذاريد
    زنید صاعقه بر جان غاصب طاغي
    بر این درخت سیه، برگ و بار مگذارید
    برآورید ز شب باوران پست، دمار
    به دشت روز از آنان غبار مگذارید
    به فتح قدس «شفق» راست انتظار و اميد
    به شعله زا دلش این انتظار مگذارید

    سروده شده در راه شیراز به یزد؛ زمستان 1365

     
  • راست قامت های تاریخ
    ی چراغ حق فروزان در دل و جان شما
    جان مشتاقان حق بادا به قربان شما
  • تقدیم به رزمندگان
    راست قامت های تاریخ
    ای چراغ حق فروزان در دل و جان شما
    جان مشتاقان حق بادا به قربان شما
    شور ایثار شما را وصف کردن کی توان؟
    عقل دانایان عالم مانده حیران شما
    چون برآید نعره ی یزدانی تکبیرتان
    می گریزد خیل اهریمن زمیدان شما
    بگذرد عزم شما در رزم از دریای خون
    کون آهن را کَنَد از جای، طوفان شما
    آسمان هم کَند نتواند درخت انقلاب
    زانکه دارد ریشه در اخلاص و ایمان شما
    جوشنی از اختران پوشد به تن هر شب، فلک
    تا مگر ماند مصون از تیرباران شما
    بس که باشد قلبتان سرشار از نور خدا
    می دمد هر لحظه خورشید از گریبان شما
    تا ملائک شور نجوای شما را بشنوند
    از سپهر آیند هر شب در شبستان شما
    ایستاده در افق تاریخ پویا، محو و مات
    در تماشای رشادت های رخشان شما
    تا شما را هست فرمانده، امام راستان
    گردن گردون بود در زیر فرمان شما
    بر زبان نقره گون فجر در هر بامداد
    داستان ها باشد از فتح درخشان شما
    راست قامت‌های تاریخید و محبوبان حقّ
    روی من بر پایتان، دستم به دامان شما
    بر سپهر سبز نازد لاله ی سرخ « شفق»
    زین سبب، کاوراست رنگی از گلستان شما

     
  • کشته ی راه خدا
    کشته‌ي راه خدا زنده ی جاویدان است
    جاودان در حرم قرب خدا مهمان است
  • به ياد استاد شهيد
    آيت الله مرتضي مطهري رضوان الله تعالي عليه
    کشته ی راه خدا
    کشته‌ي راه خدا زنده ی جاویدان است
    جاودان در حرم قرب خدا مهمان است
    آخر از بهر چه نامی تو شهادت را مرگ؟
    به خدا هستی اگر هست به عالم آن است
    هر شهیدی است چو خورشید در آفاق جهان
    که فروغش همه جا جلوه گر و تابان است
    این چراغی است که هر لحظه شود روشن تر
    این شکوهی است کز او عقل بشر حیران است
    ای مطهّر دل و جانت به تو همواره درود
    کز تو اسلام و وطن روشن و نورافشان است
    «شفق» سوخته ای مهر فروزان امید
    ذرّه آسا به ره عشق تو سرگردان است
  • آرمان پاسداران
    منم که مرحمت دوست پاسدار من است
    که پاسداری راهش همیشه کار من است
  • آرمان پاسداران
    منم که مرحمت دوست پاسدار من است
    که پاسداری راهش همیشه کار من است
    ز خون من چو جهد « دوست دوست » نقش شود
    که پر ز دوست، دل و جان بیقرار من است
    به پیشواز حوادث چو برق، بشتابم
    چه غم، که لطف خداوند، غمگسار من است
    جهاد هست کلید بهشت و شکر خدای
    که این کلید، هم اکنون در اختیار من است
    ز مرگ سرخ، مرا بهتر آرزویی نیست
    به راه وصل، شهادت، طلایه دار من است
    ز کوه آهن اگر سخت تر بود چیزی
    همان اراده و ایمان استوار من است
    از این نشانه چه بهتر که در طریقت عشق
    هزار آبله بر پای رهسپار من است
    شناسنامۀ من مکتب است و عشق و قیام
    جهاد، ایده و ایثار، افتخار من است
    مراست صبر، پدر، کوشش و تپش، مادر
    وفا، قبیله و صدق و صفا، تبار من است
    شهادت است و شکوه و حماسه، فرزندم
    تشییع علوی جد نامدار من است
    شناخت، مقصد و اسلام ناب، مکتب من
    دعا سلاح و مناجات شب شعار من است
    مرا نبی(ص) ست مربی، علی (ع)ست درس آموز
    کتاب وحی، بهین رهنمای كار من است
    حسین(ع)، اسوه ی نهضت، حسن(ع) معلم صبر
    «شهید علقمه» دمساز رازدار من است
    خمینی آیت لطف خدا و معجز قرن
    بزرگ رهبر دلسوز و غمگسار من است
    ولی عصر(عج) که امید و آرزوست مرا
    ز من به غیب نباشد که در کنار من است
    بسا به دیده‌ي دل دیده ام به گاه خطر
    که دست رحمت و لطفش نگاهدار من است
    بسا شبا که به سنگر، سحر گه غمخیز
    تجلّی رخ او مایه ی قرار من است
    در این سفر که به سر می روم به درگه دوست
    «بلال» همدم و «مقداد» پی سپار من  است
    «ابوذر» است مرا همسفر در این معراج
    «حبیب» پیر طریق و «کمیل» یار من است
    مراست «جعفر طیار» یار هم پرواز
    ببین که تا به کجا اوج اعتبار من است
    زنم به قلب صف خصم و بشکنم صف او
    سلاح صف شکن، ایمان پایدار من است
    ز سحر شعبده بازان مصریم چه هراس؟
    عصای موسی عمران در اختیار من است
    بدین عصا که همان اعتقاد من به خداست
    جهان اگر همه خصم است در حصار من است
    قسم به رنگ شقایق، قسم به خون «شفق»
    قسم به خاک شهیدان که لاله زار من است
    که تا صعود به اوج کمال پیروزی
    کنم جهاد که این با خدا قرار من است

    تهران؛ بهار 1359





     
  • شهیدان شرف آفرین اردکان
    اینان شهید مکتب و قرآنند
    آلاله های گلشن ایمانند
  • یادی از شهدای دبیرستان شرف اردكان
    شهیدان شرف آفرین اردکان
    اینان شهید مکتب و قرآنند
    آلاله های گلشن ایمانند
    جویندگان گنج لقاءالله
    پویندگان راه امامانند
    پرپرشده شقایق رنگینند
    در خون نشسته لاله ی خندانند
    قندیلِ طرفه معبد تاریخند
    چشم و چراغ کشور ایرانند
    ناکرده درک، صحبت پیغمبر(ص)
    با این همه اباذر و سلمانند
    یار خدا و یاور پیغمبر 
    دلدادگان پیر جمارانند
    همسنگران میثم و عمارند
    عشاق وصل گشته به جانانند
    شاگرد مکتب علی(ع) و زهرا (س)
    آموزگار وحدت و عرفانند
    حق جانشان خریده و جاویدان
    بر خوان رحمتش همه مهمانند
    پیوسته اند چون به خدا، زین روی
    جاوید زنده اند و درخشانند
    اینان حماسه ساز و شرف سازند
    سرمشق هر جوان مسلمانند
    هم افتخار شهر و دیار ما
    هم آبروی امّت قرآنند
    صد آفرین به خیل شهیدان باد
    آنان که روز حشر، شفیعانند

    اردکان؛ 1363
     
  • بهبودی؟ هیهات
    هرکه چون شمع، فروزان تر و بیدارتر است
    ساغرش ز آتش دل، از همه سرشارتر است
  • در دوره سیاه ستمشاهی چند سال پیش
     از انقلاب اسلامی سروده شده است
    بهبودی؟ هیهات
    هرکه چون شمع، فروزان تر و بیدارتر است
    ساغرش ز آتش دل، از همه سرشارتر است
    راز عشق تو ندانم ز که باید پرسید
    که خَمُش تر بود آن کس که خبر دارتر است
    شمع در محبس فانوس، گدازان می گفت
    آن که روشنگر خلق است گرفتارتر است
    با غم خسته دلان هر که چو نی دمساز است
    سوز او بیشتر و ناله ی او زارتر است
    کی توان داشت به بهبودی بیمار، امید
    اندر آن جا که طبیب از همه بیمار تر است
    کارها کی رسد ای دوست به سامان؟ کاینجا
    مصدر کار بود هر که سیه کارتر است
    گله از گرگ نشاید گله را، در جایی
    که شبان از همه وحشی تر و خونخوارتر است
    چون « شفق » هر که دهد دامن خورشید ز دست
    به غم و خون دل و داغ، سزاوارتر است

    تهران؛ تابستان 1354
  • روحانیّت
    اهل دل دانند دل ها رام روحانیت است
    بهره ور عالم زفیض عام روحانیت است
  • روحانیّت
    اهل دل دانند دل ها رام روحانیت است
    بهره ور عالم زفیض عام روحانیت است
    هرچه شور و عشق باشد زین بهارستان بود
    هرچه سرمستی بود از جام روحانیت است
    گر درخشد خوش فروغی در دل مستضعفان
    چشمه‌ي آن، مهر زرّین فام روحانیت است
    شوکت اسلام و دین، رسوایی کفر و نفاق
    حاصلی از سعی و از اقدام روحانیت است
    گلشن ایمان شکوفا، مزرع اسلام، سبز
    از زلال چشمه انعام روحانیت است
    «یا بزی آزاده یا با عزت از جان دست شوی»
    این به هر آزاده ای پیغام روحانیت است
    بر فسون دشمنان حق منه دل ای عزیز
    کز عداوت کارشان دشنام روحانیت است
    در میان عاشقان بنگر به درگاه خدا
    روز و شب بر خاك هفت اندام روحانیت است
    دوست را بشناس از دشمن، مخور از کس فریب
    بنگر ایّام خدا، ایّام روحانیت است
     بین میان عالمان صدها شهید سر فراز
    بیرق ثاراللّهی بر بام روحانیت است
    راه روحانیّت آگه، ره رهبر بود
    خطّ رهبر منبع الهام روحانیت است
    رهبری را حفظ کن یا ربّ که این نوح زمان
    روز طوفان، مایه ی آرام روحانیت است
    کرد ثابت آزمون ها کآنچه ماند استوار
    در ره حقّ و عدالت، گام روحانیت است
    گر جهان پر گردد از طوفان نمیرد این چراغ
    جاودان رخشان به دوران نام روحانیت است

    تابستان 1367
 
موضوع :
در محضر یار